عوامل مؤثر در فهم تأويل قرآن
آشنايي با زبان و سبک بيان قرآن
اولين عامل در فهم تأويل، آشنايي به زبان و سبک بيان قرآن است. خداوند، کساني را به پيامبري مبعوث کرده است که به زبان مردم سخن مي گفته اند و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز از اين امر، مُستثنا نبوده است، (1) چنان که در آيات فراواني بدان تصريح شده است، مانند آيات زير:- « لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ. » (2)
- « وَهذَا كِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِّسَاناً عَرَبِيّاً. » (3)
- « فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ. » (4)
به طور قطع، هدف خداوند از انزال قرآن، هدايت مردم است و قصد مبهم گويي و طرح معما ندارد، لذا بي شک آن را در الفاظ و عباراتي بيان مي کند که حاکي از مقاصد او باشد، چنان که در قرآن آمده است: « إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ. » (5)
خداوند در چندين مورد، قرآن و آيات آن را با واژه هايي چون « بيان »، « مُبِيْن »، « بَيِّنات » و « مُبَيِّنات » توصيف کرده است، مانند آيات زير:
- « هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ. » (6)
- « تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ. » (7)
- « هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ. » (8)
- « وَلَقَدَ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ. » (9)
« عربي » و « مُبِين » بودن قرآن براي آن است که مردم به فهم مقاصد الهي نايل آيند، چنان که در آيات زير به آن اشاره شده است:
- « وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ. » (10)
- « حم. وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ. » (11)
بديهي است کساني که با زبان قرآن آشنايند، بسياري از آيات قرآن را درمي يابند و در واقع، هرکس به ميزان آشنايي با زبان و سبک بيان قرآن، مي تواند از معاني آن بهره ببرد؛ کسي که صرفاً زبان آن را مي داند، مقداري بهره مي برد و کسي که دقايق زبان را نيز مي داند، به طور مسلم بهره ي افزون تري را خواهد برد.
از آن جايي که معاني، بسيار و گسترده، ولي الفاظ محدود است و با توجه به اين که الفاظ مانند اعداد، داراي محدوده ي معنايي ثابتي نيستند، به ناچار در هر کلامي، الفاظ و جمله هايي حاوي وجوه گوناگون از معاني پديدار مي شود که درک معاني مورد نظر گوينده، علاوه بر لزوم آشنايي با زبان و سبک بيان آن، منوط به فراهم آمدن زمينه هاي ديگري است که در ادامه ي بحث به برخي از آنها اشاره مي کنيم.
فهم عميق و قوه ي تشخيص
دانستيم که تأويل قرآن از مقامي بلند مرتبه در گستره ي بي نهايت حکمت خداوند برخوردار است. بر همين مبنا، هر يک از اجزاي آن، آيه ناميده شده است. نقش آيه، تنها نشانه بودن براي چيزي است. آيات قرآن نشانه هايي از حکمتند. هر سخني از قرآن، امر يا نهي، ترغيب يا ترهيب، قِصَص يا اَمثال و... بر حکمت هايي استوار است.در مسير فهم آيات قرآن، دست رسي هرچه بيشتر به حکمت هاي آنها، دايره ي معاني شان را وسيع تر مي کند؛ به طور مثال، آيات مربوط به روزه، بيانگر آن است که شخص روزه دار بايد از قبل از طلوع فجر تا مغرب، از خوردن و آشاميدن و... دست بشويد، همان طور که آمده است: « كُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ ». (12) ظاهر اين آيه، خوردن و آشاميدن را مُبطِل روزه بر مي شمارد. از آن جا که احکام قرآن بر حکمت هايي مبتني است، اين حکم نيز از حکمتي برخوردار است و آن، تقواي الهي است که در آيه ي ديگر بدان اشارت رفته است: « كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ». (13) با توجه به حکمت روزه، آنچه با تقوا در تضاد باشد، مغاير روزه خواهد بود، گرچه در ظاهر قرآن و حديث از جمله ي مُبطلات روزه نباشد.
آيات قصاص را مي توان به عنوان مثال ديگر ذکر کرد. آنچه اکثر مردم از قِصاص مي فهمند اين است که: « أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ ». (14) و تنها، کساني که در اين حکم خدا تعمق کنند، حکمت آن را که حيات است درمي يابند، لذا خداوند خطاب به صاحبان خرد مي گويد: « وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ. » (15)
درک حکمت هاي قرآن و آيات آن، محتاج فهمي است که با عبور از قِشر الفاظ و مفاهيم، به عمق و لُبّ معاني و حقايق برسد. قرآن، افراد صاحب چنين فهمي را « أُولُوا الْأَلْبَابِ » مي نامد. آنها با فهم ويژه ي خود، متذکر حکمت هاي قرآن شده و در واقع، تنها کساني هستند که به پرسش خداوند در آيه ي « وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ » (16) پاسخ مثبت داده اند. آياتي که در پي مي آيد به خوبي نمايانگر اين مطلب است:
- « وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ... وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ. » (17)
- « كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ. » (18)
- « هذا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ... وَلِيَذَّكَّرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ. » (19)
- « أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ. » (20)
اين مطلب نه تنها در مورد قرآن، بلکه درباره ي کتب آسماني نيز آمده است: « وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْهُدَى وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ هُدىً وَذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ. » (21)
« أُولُوا الْأَلْبَابِ »، نه تنها کتاب تشريع، بلکه کتاب تکوين را نيز به چشم استقلال نمي نگرند و فقط آن را آيه و نشانه بر حقايق ديگري مي دانند. چنان که در قرآن کريم آمده است: « إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لَأُوْلِي الْأَلْبَابِ. » (22)
خداوند در آيه ي ديگري از قرآن، « أُولُوا الْأَلْبَابِ » را کساني معرفي مي کند که از ظاهر قصه هاي قرآن عبور کرده، باطن آن را در مي يابند، در آن جا که آمده است: « لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِي الْأَلْبَابِ. » (23)
با توجه به مطالب مذکور مي توان گفت: « أُولُوا الْأَلْبَابِ »، به تأويل (حکمت) آيات قرآن پي مي برند. در قرآن کريم نيز آمده است: « يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُوا الْأَلْبَابِ. » (24)
در روايتي از ابن عباس، حکمت به « فهم قرآن » تفسير شده است و فريقَين، از علي (عليه السلام) نقل کرده اند که فرمود: ما چيزي جز قرآن و فهمي را که خداوند به بنده اش مي دهد، در اختيار نداريم. (25) علامه ي طباطبائي درباره ي اين حديث مي گويد: اين حديث، يکي از درخشنده ترين احاديثي است که از آن سَروَر صادر شده و کمتر چيزي که از آن استفاده مي شود، آن است که تمام معارف عجيبي که از مقام علمي آن حضرت تراوش کرده، و عقول خردمندان را به وحشت انداخته، همه از قرآن کريم سرچشمه گرفته است. (26)
به نظر مي رسد فهمي را که علي (عليه السلام) بدان اشاره کرده اند، همان حکمت است که خداوند فرمود: « وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً ». (27) کسي که هر آيه اي را با حکمت هاي آن بداند، در تطبيق آيات قرآن بر افراد، مصاديق و حوادث زمان، دچار مشکل نخواهد شد. و در روايتي از علي (عليه السلام) رسيده است که فرمود: تأويل را کساني مي دانند که داراي ذهني صاف و قدرت تمييز و تشخيص باشند. (28)
قلب سليم
قرآن کريم در سير تنزيل، ابتدا بر قلب رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده، آن گاه به زبان عربي فصيح تنزّل يافته است: « وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ. » (29) در سير تأويل، معاني قرآن از الفاظ برمي خيزد و تنها در صورتي که بر قلب نشيند، بر جايگاه سزاوار خويش نشسته است: « إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ. » (30)پس در حقيقت، قلب در هر دو سير تنزيل و تأويل، مَعبر قرآن است. قلبي که بسته باشد، سير تأويل را قطع کرده، با مِطْلَع قرآن، ارتباط نمي يابد، چنان که خداي تعالي فرمود: « أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا » (31)؛ « وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَيَفْقَهُونَ. » (32)
همان طور که بدون آمادگي قلبي پيامبر، قرآن به صورت تنزيل نازل نمي شود، دسترسي به تأويل آن نيز بدون طهارت قلب ممکن نخواهد شد. خداي تعالي مي فرمايد: « إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ. » (33) از آن جا که قلب، مرکز حيات است، خواندن قرآن بر گوش کسي که قلب ندارد، چون خواندن بر گوش مرده، هيچ اثري ندارد، چنان که خداوند به رسولش فرمود: « إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى. » (34)
با اين توضيحات، روشن مي شود که چرا عده اي علي رغم عرب بودن، قرآن را نمي فهميدند. سؤالي که قرآن نيز مطرح کرده است: « فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً. » (35) قرآن علت آن را اين گونه بيان کرده است: « لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا » (36) يعني درک آنها از قلبشان برنخاسته است.
دانش استوار و خلل ناپذير
تعقّل در جهت فهم حکمت هاي قرآن، در صورتي ثمربخش خواهد بود که علاوه بر مدد جستن از قلب سليم، بر علم و دانشي خلل ناپذير، استوار باشد. خداوند، تنها اهل دانش را در درک مثل هاي قرآن موفق مي داند: « وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ. » (37)به طور مثال، کسي که درباره ي برنامه ريزي امور اقتصادي يک کشور فکر مي کند، حاصل فکر او وقتي پخته و صائب است که اطلاعات و آمار واقعي، در اختيار داشته باشد. تأويل قرآن و تطبيق آن بر شرايط و حوادث و افراد و مصاديق نيز وقتي صائب است که تفکّر و تعقّل آن بر شرايط و حوادث و افراد و مصاديق نيز وقتي صائب است که تفکر و تعقل تأويل کننده، بر پايه هاي علم و دانش، استوار باشد: « بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ » (38)؛ « وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ. » (39)
مهم ترين دانش هاي لازم در تأويل قرآن، به قرار ذيل است:
1. شناخت خداوند
در نظر بگيريد کتابي در سطح عموم منتشر شود و افراد مختلف با عقايد و سليقه هاي گوناگون، آن کتاب را مطالعه کنند. به طور مسلّم از ميان مطالعه کنندگان، کساني که از پيش با عقايد و افکار نويسنده آشنايي دارند، مطالب کتاب را بهتر درمي يابند، و در اين ميان، کسي که بيشترين آشنايي را با عقايد نويسنده دارد، بهترين درک را نيز از مقاصد او در نوشته اش خواهد داشت.اگر چنين مسأله اي در مورد سخن و نوشته ي انسان ها درست است، به طريق اَولي در مورد درک معاني قرآن نيز صادق خواهد بود؛ زيرا انسان ها با همه ي اختلافاتي که دارند، در بسياري از امور غريزي و فطري با هم مشترکند، ولي افعال و صفات خدا - که کلام او ناشي از آن است - با انسان ها به کلي تفاوت دارد. در حديثي نيز آمده است: تأويل کلام خدا چون تأويل کلام بشر نيست؛ زيرا فعل خدا با فعل بشر متفاوت است. (40)
بنابراين، شناخت خداوند، شرط لازم براي فهميدن بسياري از آيات قرآن است، به ويژه آياتي که موضوع آنها ذات اَقدس حق، افعال، اسماء و صفات اوست، لذا در مورد کساني که براي او اعضا و جوارح قائل بودند، فرمود: « وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ. » (41)
در مورد آيه ي شريفه آورده اند: اهل کتاب خداوند را داراي دست و انگشتان مي پنداشتند و نزول آيه، بي ارتباط با پندار آنها نيست. قسمت اول آيه: « وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ » دلالت دارد که متصف کردن خداوند به داشتن دست و پا و انگشتان، نشانه ي جهل به مقام حق است و در قسمت پاياني آيه نيز فرمود: « سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ »، که در واقع خدا را منزه و بالاتر از آن مي داند که موصوف به اين اوصاف باشد. (42)
نتيجه آن که، عدم شناخت صحيح از خداوند، عدم درک درست آيات متشابه را موجب شده، گرفتار آمدن به دام تشبيه و تجسيم و تعطيل را باعث مي گردد. (43)
2. شناخت اسباب نزول
شناخت زمان و مکان نزول و ويژگي هاي افرادي که آيات درباره ي آنها يا خطاب به آنها نازل شده، در درک معاني مورد نظر خداوند سهم به سزايي دارد، چرا که هر سخني در مواقع و موقعيت هاي مختلف، معاني متفاوتي دارد، از اين رو کلام را نمي توان مجرد از موضوع و مخاطب و ديگر اسبابي که در صدور آن دخالت داشته اند معنا کرد.به عنوان مثال اگر کسي بگويد: « فلاني بي سواد است »، در اين عبارت، « سواد » به چه معناست؟ چنانچه اين کلام درباره ي آن که از خواندن و نوشتن بي بهره است گفته شود، « سواد » به معناي آشنايي به خواندن و نوشتن خواهد بود، ولي ممکن است همين عبارت درباره ي يک استاد دانشگاه گفته شود، که بديهي است در اين صورت واژه ي « سواد » معناي ديگري خواهد داشت.
الفاظي که در موارد مختلف، معاني متفاوتي دارند، در قرآن کم نيستند؛ به طور مثال، در موارد گوناگوني از قرآن، واژه ي « ظلم » به کار رفته که گرچه همه ي موارد داراي يک قدر مشترکند، اما ماهيت هر يک از موارد با ديگري تفاوت دارد. در روايات آمده است: هنگامي که آيه ي « الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُهْتَدُونَ » (44) نازل شد، بسياري از اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نگران وضع خود شده، مراد از ظلم در آيه را از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) جويا شدند. حضرت فرمود: منظور از ظلم در اين آيه، شرک است، چنان که خداوند فرموده است: « إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (45). » (46)
هر يک از انواع سخن، چون امر، نهي، استفهام و... در موارد مختلف، معاني متفاوتي دارند که شناخت اسباب نزول، در تعيين معناي آنها نقش خواهد داشت.
شناخت تقدم و تأخر زمانيِ آيات، از ديگر مواردي است که در اين باره مي توان يادآور شد. نداشتن چنين شناختي درباره ي تقدم و تأخر آياتي که از نظر موضوع با هم مرتبط هستند، چه بسا باعث گرفتار آمدن در دام گمراهي و هلاکت خواهد شد. ابوعبدالرحمن سلّم (47) گويد: « علي (عليه السلام) به قاضيي گفت: آيا ناسخ را از منسوخ باز مي شناسي؟ جواب داد: خير. حضرت به او فرمود: خود تباه شده اي و مردم را نيز به تباهي مي کشي. » (48)
بنابراين، کساني که شرايط زمان نزول آيات را با تمام وجود لمس کرده اند، تأويل قرآن را بهتر از ديگران مي دانند.
3. فراگيري دانش قرآني از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)
تبيين بسياري از مسائل قرآن کريم بر عهده ي پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) گذاشته شده است، چنان که در قرآن آمده است: « وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ». (49) سخنان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در تبيين آيات، از جمله ي حکمتي است که خداوند همراه کتاب بر آن حضرت وحي کرده است: « ذلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ » (50)؛ « وَأَنْزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ. » (51)چگونگي اقامه ي نماز، آداب روزه و ديگر احکام فقه اسلامي، از اين دسته است. بديهي است تنها با تعمق و تفکر در آيه ي « اَقْيِمُوا الصَّلَوةَ »، بدون مراجعه به بيانات پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، نمي توان به چگونگي اقامه ي نماز پي برد؛ بنابراين، تأويل آياتي که به تبيين پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) محتاج است (آيات مُجْمَل)، مستلزم آشنايي با سخنان آن حضرت خواهد بود.
هر کس که تمام موارد مذکور به شکل کامل در او جمع باشد، يعني آشنا به زبان و سبک بيان قرآن و داراي قلبي سليم، فهمي عميق، معرفت به خداوند، آگاهي به اسباب نزول و سابقه ي فراگيري دانش از پيامبر باشد، تأويل قرآن را به بهترين وجه مي داند.
پينوشتها:
1. « وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ؛ هيچ پيامبري را جز به زبان مردمش نفرستاديم. » (ابراهيم (14) آيه ي 4).
2. « ... تا از بيم دهندگان باشي به زبان عربي روشن. » (شعراء (26) آيه ي 194 و 195).
3. « و اين کتابي است تصديق کننده ي [کتاب موسي] به زبان عربي ». (احقاف (46) آيه ي 12).
4. « اين قرآن را به زبان تو آسان کرديم ». (مريم (19) آيه ي 97؛ دخان (44) آيه ي 58).
5. طارق (86) آيه ي 14: « اين کتاب، حق را از باطل جدا مي کند، و سخن هزل نيست. »
6. آل عمران (3) آيه ي 138: « اين [قرآن] براي مردم، دليل روشن است. »
7. شعرا (26) آيه ي 2: « اين هاست آيات اين کتاب روشنگر. »
8. حديد (57) آيه ي 9: « اوست آن خدايي که بر بنده ي خود آيات روشن را نازل کرد. »
9. نور (24) آيه ي 34: « به تحقيق براي شما آياتي روشنگر نازل کرديم. »
10. قمر (54) آيه ي 17 و 22 و 32: « اين قرآن را آسان ادا کرديم تا از آن پند گيرند. »
11. زخرف (43) آيه ي 1-3: حا، ميم. سوگند به اين کتاب روشن گر. ما اين کتاب را قرآني عربي قرار داديم، باشد که به عقل دريابيد. »
12. بقره (2) آيه ي 187: « بخوريد و بياشاميد تا رشته ي روشن صبحدم در تاريکي شب آشکار شود، و روزه را به شب برسانيد. »
13. بقره (2) آيه ي 183: « روزه داشتن بر شما مقرر شد، همچنان که بر کساني که پيش از شما بوده اند، مقرر شده بود، تا پرهيزکار شويد. »
14. مائده (5) آيه ي 45: « نفس در برابر نفس، و چشم در برابر چشم، و بيني در برابر بيني، و گوش در برابر گوش، و دندان در برابر دندان و هر زخمي را قصاص است. »
15. « بقره (2) آيه ي 179: اي خردمندان، شما را در قصاص کردن، زندگي است. »
16. قمر (54) آيه ي 17 و 22 و 32: « اين قرآن را آسان ادا کرديم تا از آن پند گيرند. آيا پند گيرنده اي هست؟ ».
17. آل عمران (3) آيه ي 7: « تأويل آن را کسي جز خدا و... نمي داند و جز خردمندان پند نمي گيرند. »
18. ص (38) آيه ي 29: « کتابي مبارک است که آن را بر تو نازل کرده ايم، تا در آياتش بينديشند و خردمندان از آن پند گيرند. »
19. ابراهيم (14) آيه ي 52: « اين پيامي است براي مردم... و تا خردمندان پند گيرند. »
20. رعد (13) آيه ي 19: « آيا کسي که مي داند آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، حق است، همانند کسي است که نابيناست؟ تنها خردمندان پند مي گيرند. »
21. مؤمن (40) آيه ي 53 و 54: « ما به موسي مرتبه ي هدايت داديم و به بني اسرائيل آن کتاب را به ميراث داديم، کتابي که خود هدايت است و براي خردمندان مايه ي اندرز. »
22. آل عمران (3) آيه ي 190: « هر آينه در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد و شد شب و روز، خردمندان را عبرت هاست. »
23. يوسف (12) آيه ي 111: « در داستان هايشان، خردمندان را عبرتي است. »
24. بقره (2) آيه ي 269: « [خداوند] به هر که خواهد حکمت عطا کند و به هر که حکمت عطا شده، نيکي فراوان داده شده است، و کسي جز خردمندان پند نپذيرد. »
25. محجة البيضاء، ج 1، ص 29؛ مرآة الانوار، ص 17؛ خالد عبدالرحمن عک، اصول التفسير و قواعده، ص 207 و 208؛ الاتقان، نوع 77.
26. الميزان، ج 3، ص 134.
27. بقره (2) آيه ي 269: « و به هر که حکمت عطا شود، نيکي فراوان داده شده است. »
28. ر.ک: تفسير شريف لاهيجي، ج 3، ص 794.
29. شعراء (26) آيه 195-192: « و اين کتاب نازل شده از جانب پروردگار جهانيان است. آن را روح الامين بر دل تو نازل کرده است، تا از بيم دهندگان باشي به زبان عربي روشن. »
30. ق (50) آيه ي 37: « در اين سخن براي صاحب دل، اندرزي است. »
31. محمد (47) آيه ي 24: « آيا در قرآن نمي انديشند، يا بر دل هايشان قفل هاست؟
32. توبه (9) آيه ي 87: « بر دل هايشان مهر نهاده شده و نمي فهمند. »
33. واقعه (56) آيه ي 77-79 « اين قرآني است گران قدر، در کتابي مکنون که جز پاکانْ کسي نمي تواند با آن تماس و ارتباط برقرار سازد. »
34. روم (30) آيه ي 52: « تو نمي تواني مردگان را شنوا سازي. »
35. نساء (4) آيه ي 78: « چه بر سر اين قوم آمده است که هيچ سخني را نمي فهمند. »
36. اعراف (7) آيه ي 179: « ايشان را دل هايي است که بدان نمي فهمند. »
37. عنکبوت (29) آيه ي 43: « و اين مَثَل ها را براي مردم مي آوريم و آن ها را جز دانايان درنمي يابند. »
38. عنکبوت (29) آيه ي 49: « بلکه قرآن، آياتي است روشن که در سينه ي اهل دانش جاي دارد. »
39. آل عمران (3) آيه ي 7: « تأويل آن را جز خدا و کساني که قدم در دانش، استوار کرده اند، نمي داند. »
40. ر.ک: البرهان في تفسير القرآن، ج 4، ص 28؛ بحارالانوار، ج 89، ص 107.
41. زمر (39) آيه ي 67: « خدا را نشناختند آن چنان که شايان شناخت اوست. و در روز قيامت، زمين يکجا در قبضه ي اوست و آسمان ها درهم پيچيده، در يدِ قدرت او مي باشد. خداوند منزه و برتر است از هرچه شريک او پندارند. »
42. ر.ک: احمد بن حسين بيهقي، الاسماء و الصفات، ص 424.
43. به عموم فِرَقي که در توحيد به تشبيه قايل شده اند، مشبهه اطلاق مي شود. در تبصرة العوام آمده است: بدان که جمله ي مشبّهه، خداي تعالي را جا و مکان اثبات کنند و گويند: بر عرش نشسته است و پاها بر کرسي نهاده است و سر و دست و جمله اعضا اثبات کرده، گفتند: هرچه او را جا و مکان نباشد، آن معدوم بود و نه موجود. « ر.ک: محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامي، ذيل مشبّهه. »
44. انعام (6) آيه ي 82: « کساني که ايمان آورده و ايمان خود را به ظلم نيالوده اند، ايمني از آنِ ايشان است و ايشان هدايت يافتگانند. »
45. لقمان (31) آيه ي 13: « هر آينه، شرک ستمي است بزرگ. »
46. ر.ک: صحيح بخاري، کتاب الانبياء، باب 41، حديث 1 و 2، و نيز کتاب تفسير قرآن، تفسير سوره ي لقمان، حديث 1، و نيز کتاب استتابة المرتدين، حديث 1.
47. ابوعبدالرحمن عبدالله بن حبيب سُلّمي کوفي، از تابعين و اصحاب خاص علي (عليه السلام) بوده و موثق است. وي در سال 105 ه.ق. به سن نود سالگي درگذشت « جامع الرواة، ج 1، ص 481. »
48. تفسير عياشي، ج 1، ص 12؛ بحارالانوار، ج 89، ص 110.
49. نحل (16) آيه ي 44: « و بر تو قرآن را نازل کرديم تا آنچه را براي مردم نازل شده است برايشان بيان کني، و باشد که بينديشند. »
50. اسراء (17) آيه ي 39: « اين حکمتي است که پروردگارت به تو وحي کرده است. »
51. نساء (4) آيه ي 113: « و خدا بر تو کتاب و حکمت نازل کرد. »
شاکر، محمدکاظم؛ (1376)، روش هاي تأويل قرآن: معناشناسي و روش شناسي در سه حوزه روايي، باطني و اصولي، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ سوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}